جدول جو
جدول جو

معنی جان دادن - جستجوی لغت در جدول جو

جان دادن
قبض روح شدن، جان سپردن
تصویری از جان دادن
تصویر جان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
جان دادن
((دَ))
مردن، مجازاً، نهایت تلاش و کوشش را کردن
تصویری از جان دادن
تصویر جان دادن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیجان دادن
تصویر هیجان دادن
Thrill
دیکشنری فارسی به انگلیسی
रोमांचित करना
دیکشنری فارسی به هندی
উত্তেজিত করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ทำให้ตื่นเต้น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سان دادن
تصویر سان دادن
عرض سلاح و سامان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
بخشیدن نان عطاکردن نان، روزی رساندن رزق دادن: اوراببهانه نان دادن درخانه کشتندزن بترسید وبگریخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جا دادن
تصویر جا دادن
جا کردن، گنجاندن، داخل کردن
چیزی را در جایی قرار دادن، برای کسی جایی معین کردن و او را نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشان دادن
تصویر نشان دادن
بروز
فرهنگ واژه فارسی سره
دستوری دادن: پرگ دادن دستوری دادن رخصت دادن جایز شمردن مرخصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جان دارو
تصویر جان دارو
آنتی بیوتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاش دادن
تصویر پاش دادن
پراکنده ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز دادن
تصویر باز دادن
پس دادن
فرهنگ لغت هوشیار